نامه ای از یکی از دوستان کمونیسم کارگری بدستم رسیده است. این دوست با نام مستعار "فردا آ نامه نوشته اند و میگویند که در ایران هستند. نکته مهمی در این نامه مطرح شده است که فکر میکنم بویژه در این شرایط، فکر بسیاری از افراد چپ و متعلقین به جنبش کمونیسم کارگری را بخود مشغول کرده است. پراکندگی نیروهای چپ و کمونیست ها موجب آزار همه ما است. تلاش برای مقابله با این پراکندگی و شکل دادن به یک صف متحد تر و منسجم تر توسط افراد و جریانات مختلف مطرح شده است. این دوست عزیر ما نیز با همین نقطه عزیمت به رابطه ما و حزب کمونیست کارگری پرداخته و پرسیده است که چرا ما مواضع این حزب را مورد نقد قرار میدهیم:
"سلام. من سالهای پیش برنامه های شما را در کانال جدید دنبال میکردم و خیلی از اجرای برنامه های شما لذت میبردم. درود بر شما ومبارزاتتون. امروز به سایت شما رجوع کردم. البته با ایمیلی که از حزب کمونیست کارگری داشتم و به دنبال علت اختلاف شما با ایشان بودم و آدرس سایت شما رو پیدا کردم و مقاله شما رو در مورد حزب خواندم. درجایی گفته بودید :
"جمهوری سوسیالیستی که شکل کنکرت حکومت کارگری است و یکی از شعارهای حزب کمونیست کارگری بوده است، از ادبیات و تبلیغات تلویزیونی این حزب قلم گرفته شده است. و کلمه کارگری جای خود را به کلمه انسانی داده است. اینها اکنون بجای انقلاب کارگری و حکومت کارگری که شعار و برنامه پایه ای حزب کمونیست کارگری بوده است از "انقلاب انسانی و حکومت انسانی" سخن میگویند. یک "انقلاب انسانی" را تبلیغ میکنند، مردم را به سازماندهی یک انقلاب انسانی فراخوان میدهند و قصد دارند اگر یک روز قدرت را بدست آوردند یک "حکومت انسانی" در جامعه مستقر کنند . "
راستش فکر میکنم این سیاست بیشتر نظر مردم ما رو جلب میکنه چون شما در ایران نیستید که ببینید بر سر ما چه میاید. شما فکر میکنید کارگرکارگر گفتن مردم رو جذب میکنه؟ در ثانی وقتی استراتژی شما هر دو طرف یکیه، چرا مثل عروس و مادر شوهرها شدید و به جون انقلاب افتادید؟ چرا در شرایطی که مردم ما نیاز به شما دارند بر سر کلمه کارگر گفتن این چنین سماجت به خرج میدهید؟ مگه بقیه مردم آدم نیستند؟ مردم واقعا به نیروهای شما مخصوصا در شرایط کنونی نیازمندند. به نظر من الان نیاز به همبستگی است و جدایی شما از یکدیگر ضربه به جنبش چپ ایران است. از مردم بیاموزیم که چگونه از اختلاف اینها استفاده کردند وشکاف اینها رو عمیقتر میکنند. و مطمئنا از موسوی نیز عبور خواهند کرد اگر جنبش چپ ضرورت روانشناسی برخورد با مردم رو دریابد و از این پراکندگی در بیاد. با درود به تمام زحمات شما به امید پیروزی انسانیت."
بگذارید ابتدا به مقوله "انقلاب انسانی" و "انقلاب کارگری" که یک نکته محوری در مقاله مورد اشاره در این نامه است، بپردازیم.
در مقاله مورد نظر نیز به این مساله اشاره شد اما بنظر میرسد که ضروری است کمی بیشتر این مساله باز شود. انقلاب کارگری و حکومت کارگری ابزاری هستند برای رهایی کل بشریت از استثمار و ستم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی. هدف انقلاب کارگری صرفا آزادی کارگران یا طبقه کارگر نیست. ما کمونیست ها از این رو که انقلاب کارگری را تنها راه نجات بشر از ستم و استثمار میدانیم خواهان سازماندهی انقلاب کارگری و برقراری یک حکومت کارگری هستیم. حکومت کارگری بمعنای حکومت کارگران نیست. کارگری صفتی است که ماهیت طبقاتی این حکومت را نشان میدهد. نیت و هدف کمونیست ها حاکم کردن کارگران بر بقیه مردم نیست. حکومت کارگری ابزاری است تا با کمک آن بتوان جامعه را از طبقات و به این اعتبار از دولت رها کرد. به این معنا انقلاب کارگری و حکومت کارگری از نظر مارکسیسم و کمونیسم کارگری ابزاری برای رهایی جامعه از طبقات و دولت طبقاتی است.
با این حساب انقلاب کارگری و حکومت کارگری انسانی ترین انقلاب و حکومت است، زیرا رهایی تمام بشریت را مد نظر دارد. ممکن است پرسیده شود که اگر چنین است، پس چرا بر سر اسم مجادله میکنید، اگر انقلاب کارگری انسانی ترین انقلاب و ابزاری برای رهایی انسان است، چه اشکالی دارد که بجای کارگری بگوییم انسانی؟ اشکال در اینجا است که انسانی یک صفت عام و مبهم است. وقتی از انقلاب انسانی و حکومت انسانی صحبت میشود، هر تعریفی را میتوان به آن نسبت داد. اگر شما طرفدار بیانیه حقوق بشر باشید، از این انقلاب و حکومت، برقراری مناسباتی بر مبنای بیانیه حقوق بشر را درک خواهید کرد و در همان محدوده متوقف میشوید. در حالیکه بیانیه حقوق بشر، بیانیه ای برای جامعه سرمایه داری و طبقاتی است. بیانیه حقوق بشر رهایی و برابری انسان ها را مد نظر ندارد. در بهترین حالت برابری حقوقی که در کشورهای غربی موجود است را خواهان است.
در مقاله مقوله خلق را بکار برده بودیم تا نشان دهیم که لفظ انسانی در چنین متنی عین همان کلمه خلق است که سی سال پیش توسط نیروهای چپ پوپولیست بکار برده میشد و بدرست شدیدآ مورد نقد جنبش ما، مارکسیسم انقلابی، قرار گرفت. انسانی معین نمیکند که این چگونه انقلابی است، مختصات آن چیست و چگونه باید سازمان یابد. دولت انسانی معلوم نیست که چگونه دولتی است و بر چه مناسبات اقتصاد سیاسی مبتنی است. از آن رو که در یک جامعه سرمایه داری زندگی میکنیم و در نفی آن سخن نمیگوییم، این حکومت به درستی فرض میشود که بر یک مناسبات سرمایه دارانه مبتنی است. این نقد یک جنگ زرگری یا بهانه گیری لفظ قلمی نیست. این نقد اتفاقا مقوله ای استراتژیک است.
معلوم است که رهبری ح ک ک نیز مانند این دوست ما فکر کرده که انسانی "مردم جلب کننده تر" است و کارگری میتواند "مردم را رم دهد" و به این خاطر بجای کارگری از انسانی استفاده میکند. صحبت این دوست عزیز برای ما حکم شاهد از غیب را دارد. اینها از احکام پایه ای کمونیسم و مارکسیسم هستند. نمیتوان با مسامحه از آنها گذشت. جنبش ما بیست سال برای استحکام نظری – سیاسی و برنامه ای خود جنگیده است. نمیتوان با یک چشم بر هم زدن بر تمام اینها خط کشید و سر بزنگاه به این امید که مردم "ما را انتخاب کنند" تمام این احکام پایه ای را زیر پا گذاشت. بدون اینها استراتژی کمونیستی ای باقی نمی ماند که ما با هم در آن سهیم باشیم.
این تلاشی بود برای آنکه روشن شود نقد های ما، برای پیروزی کمونیسم کارگری اساسی و حیاتی اند. احزاب کمونیستی بسیاری طی تاریخ بخاطر قدرت به راست چرخیده اند. ح ک ک اولین نیست و آخرین هم نخواهد بود. رهبری ح ک ک بویژه در دو سه سال اخیر بشدت به راست متمایل شده است. با اتکاء به یک پراگماتیسم زمخت و باید گفت فرصت طلبانه، هر روز یک زیگزاگ زده اند. آنچنان شیفته قدرت به شکل فتیشی آن شده اند که فراموش کرده اند یک جریان کمونیست فقط از طریق استحکام نظری، سیاسی و کارگری میتواند به قدرت برسد.
کسب قدرت برای آنها به مسابقه انتخاب ملکه زیبایی شباهت پیدا کرده است. باید بکوشند در تلویزیون خیلی خوب ظاهر شوند، حرف هایی که مردم دوست دارند بزنند، لباس پوشیدن شان را هم با آنچه تصور میکنند ذائقه مردم است تطبیق دهند، تا شاید مردم آنها را انتخاب کنند. تمام فعالیت آنها معطوف به این تقلا شده است. از سازماندهی انقلاب کارگری هیچ خبری نیست. از سازماندهی طبقه کارگر اثر و نشانی نیست. هدفشان یک انقلاب عام همه با هم شده است و در عمل در اعتراضات خارج کشور هم هر چه بیشتر این جهت گیری را به نمایش میگذارند. تلاش برای ائتلاف با جریانات راست دقیقا از این چرخش سیاسی ناشی شده است. حرف های رادیکال هم که ظاهرا مردم را رم میدهد، پس تصمیم گرفته اند که با یک بیانیه ده ماده ای و ظاهر آراسته اتو کشیده در مقابل مردم قرار گیرند تا در این "مسابقه انتخاب" شوند. این تمام استراتژی این حزب شده است.
درست است که ما و ح ک ک برنامه مان مشترک است. این برنامه و بسیاری اسناد دیگر که در ده سال اول این حزب به تصویب رسیده است استراتژی و مبنای کار ما را تشکیل میدهد و قاعدتا انتظار میرود که نزد ح ک ک هم چنین باشد. اما ح ک ک بنظر میرسد که این برنامه و استراتژی پایه ای و اصلی حزب را در کمد اسناد بایگانی کرده است و اکنون به یک هدف بسیار تقلیل داده شده ای رضایت داده و برای آن تلاش میکند. لذا بنظر میرسد استراتژی نزد ما و این حزب دو مقوله کاملا متفاوت است.
اما باید صریحا اعلام کنیم که نزد ما نقد سیاسی هدفی سکتاریستی ندارد و از نقطه عزیمتی سکتاریستی بر نخاسته است. ما طی دو سال و خورده ای که در حزب اتحاد کمونیسم کارگری فعالیت میکنیم برای زدودن سکتاریسم و نفرت های سکتاریستی تلاش بسیار کردیم. سکتاریسم با منافع طبقه کارگر، کمونیسم و انقلاب کارگری در تناقض کامل است. ما نیز معتقدیم که باید بتوان در فضایی سالم و رفیقانه یکدیگر را نقد کرد. متاسفانه در چند سال گذشته سکتاریسم و منافع خشک و تنگ سازمانی و بعضا شخصی بر منافع دراز مدت انقلاب کارگری و کمونیسم سایه انداخت و ضربات بسیاری به جنبش کمونیسم کارگری وارد آورد. ما کماکان بر این اهداف پای میفشاریم.
علیرغم وجود اختلافات جدی و اساسی ما نیز خواهان ایجاد انسجام و نزدیکی بیشتر میان نیروهای جنبش مان هستیم. رهبری ح ک ک از مواضع و اصول اصلی و پایه ای این حزب که در زمان حیات منصور حکمت تبیین و تدوین شده بسیار فاصله گرفته است، اما از آن رو که هنوز تحت نام کمونیسم کارگری فعالیت میکند، هنوز اعلام میکند که یک دنیای بهتر برنامه اش است و به آن اعلام وفاداری میکند، به یک معنا به جنبش ما نزدیک تر است. با در نظر گرفتن مباحث بالا از نظر من تحت این شرایط، مساله اتحاد تشکیلاتی میان دو حزب منتفی است. اما اتحاد عمل ها امری کاملا ممکن است و میتواند مورد بررسی قرار گیرد. نقل قول زیر از منصور حکمت، بنظر من، راهنمای عمل روشنی در این زمینه بدست میدهد:
"به هر رو سه جنبشى که شمردم (کمونیسم کارگری، ملی – اسلامی و ناسیونالیسم پرو غرب) از نظر سياسى اساسا از هم جدا و مستقلند. در درون هر طيف شاهد شکلگيرى دورى و نزديکىها و وحدتها و جبههها و اتحادعملهاى سازمانى خواهيم بود، اما ميان اين سه جنبش فصل مشترک زيادى وجود ندارد. اختلافات به شدت عميق، عقيدتى و ماهوى است . (اوضاع سياسى ايران، ميزگرد پرسش شماره 1)